بلاگ
نغمه
فروردین 10, 1398
خواندن را دوست دارد ولی رمان زیاد نمیخواند. وقتی میخواهد از خانه بزند بیرون برایش فرقی نمیکند که ماشین دارد یا نه. مسافت هرچقدر هم که طولانی باشد اگر ماشین نداشته باشد تا مقصد قدم میزند. ساده میپوشد و دیده نشده که بیش از حد آرایش کند؛ درست همانگونه که باید. عادت دارد وقت فکر کردن سرش را پایین بیندازد. فیلم کلاسیک زیاد نگاه میکند و خب اکثرشان بدبختانه به خوبی تمام نمیشوند. به کودکان کار سر چهارراهها همیشه پول میدهد و خیلی دوست دارد وقت داشته باشد هفتهای چند بار ورزش کند. حتماً تا الآن فهمیدهاید که زیادی مهربان است. آخر یک لاقبا از... ادامه
روی تخت دراز شده
فروردین 8, 1398
روی تخت دراز شده، به صدای شر شر باران گوش میدهم. به چتری موهایش فکر میکنم. به خندههای دائمش، به آن گه گداری که هنگام گذر از خیابان دست در دستم حلقه میکند، به درختهای تنومند باغ دلگشا که سالها فقط عاشقی به چشم دیدهاند. به حجرههای باصفای مدرسهی خان که چه رازها در دل خود پنهان دارند. به این فکرم که باید جهانی سازم که جهان شود نامیدش؛ با دلبر. ادامه
اعلامیهی دسترسی آزاد چریکی
اسفند 18, 1397
اطلاعات قدرت است. اما مانند تمام قدرتها، کسانی هستند که میخواهند آن را فقط برای خودشان حفظ کنند. میراث علمی و فرهنگی جهان که در گذر قرنها در کتابها و نشریات منتشر شدهاند، امروز به طور فزاینده دیجیتالی شده و توسط تعدادی از شرکتهای خصوصی قفل گذاری میشوند. آیا میخواهید معتبرترین مقالات در مورد آخرین دستاوردهای علم را بخوانید؟ پس باید مقدار زیادی پول به ناشران بپردازید. کسانی هستند که در تلاش برای تغییر این موضوع هستند. جنبش دسترسی آزاد شجاعانه مبارزه کرده تا اطمینان حاصل شود که دانشمندان حق کپیرایت خود را به شرکتهای خصوصی واگذار... ادامه
خداحافظی با خجالت کشیدن
دی 15, 1397
تصمیم گرفتم از خجالت کشیدن دست بردارم. میخواهم با اول تا آخر قضیه خداحافظی کنم: سوءظنی که کم کم هویدا میشود، خونی که در رگها فواره میکند، احساسی که شکل گرفته و در نهایت آن تلاش مذبوحانه با لبخندی تقلبی که توسطش سعی داریم روی کل قضیه سرپوش بگذاریم. قبول دارم که برای مدتی سرگرم کننده بود، ولی به نظرم دوران مفید زندگیش به پایان رسیده. برای خجالت کشیدن، وقت رفتن رسیده است. خاموش کردن یک احساس همیشه تصمیم سختیست. به یاد دارم که چند سال پیش چگونه تصمیم گرفتم با «خشم» خداحافظی کنم. البته که خشمگین بودن هم لحظات خوش خودش را دارد – به نظرم تا وقتی با مشت... ادامه
پسچهایسم
دی 10, 1397
اصلاح طلبها به مرض «Whataboutism» یا «پسچهایسم» مبتلا شدهاند. کافیست انتقادی به موضوعی مربوط به اصلاح طلبان وارد کنید تا با این پاسخ مواجه شوید: «پس در مورد [اینجا را با موردی از زمان احمدی نژاد، اتفاقی در دنیای غرب٬ یا موردی دیگر که به موضوع مربوط نیست پر کنید] چه؟» اعتراضات دیماه؟ پس تظاهرات پاریس چه؟ سه برابر شدن قیمت ارز در عرض چند ماه؟ پس افزایش قیمت دلار در دوران احمدی نژاد چه؟ حقوق زنان؟ پس مردانی که بابت مهریه در زندانند چه؟ ساماندهی سگهای بلاصاحب؟ در حال حاضر مشکل شهر این است؟ پس تکلیف کودکان گرسنه چه میشود؟ در این نوع مغالطه،... ادامه
دی 9, 1397
از شعرهای فروغ خوشش میآید ولی غزل زیاد نمیخواند. وقتی دانشگاه میرود بیشتر فکرش مشغول اتفاقهاییست که بیرون از کلاس میگذرند. اگر استرس داشته باشد مشغول جویدن ناخنهایش میشود. از اینکه دور و برش شلوغ باشد خوشش نمیآید، با این حال اتاقش همتای بازار شام است. همیشهی خدا غر میزند که چرا ماشین را دور پارک کردی با اینکه برای رسیدن عجلهای ندارد. کسی ندیده غمناک باشد، حتی اوقاتی که دلش گرفته. پرتلاش است و پشتکار دارد، قشنگ همانطور که باید. کاش بیشتر بود، از بس که انگار ده سال رفیق صمیمیست. ادامه
رئیس
دی 1, 1397
مرد مسلح سیگاری روشن میکند. ناامیدانه نگاهش به غروب آفتاب است که به کوچهی خلوت میتابد. او تک و تنهاست در مکانی شبحوار، احضار شده تا دستورالعملش را از تبهکاری حرفهای که فقط با نام «رئیس» شناخته میشود دریافت کند، اما رئیس اینجا نیست. هیچکس نیست. شبحوار است. احساس انگشتنما بودن میکند. رئیس به خاطر بیرحمیش شناخته شده و معروف است. وقتی که دستور یک قتل را میدهد، شخصی میمیرد. مرد مسلح میخواهد کسی شاهد اتفاقاتی باشد که در شرف رخ دادن هستند اما پرنده هم در کوچه سر نمیزند. نگاهی سرسری به ساعتش میاندازد، ساعتی که هدیه از طرف رئیس است. با... ادامه
به خود جوانم
آبان 11, 1397
اینقدر گریه نکن. موقع شیر خوردن نوک پستانهای مادر را گاز نگیر. توی دستشویی جیش کن. دندان در بیاور. با برس مو توی سر برادر کوچکترت نزن. خواندن را یاد بگیر. الف، ب، پ، ت و بقیه حروف الفبا. تمرین کن. با ماژیک مشکی روی بدنت نقاشی نکش و هنگامی که مامان و بابا مهمان دارند لخت جلویشان نگرد. با دخترعمویت راجع به ومپایرها صحبت نکن. کارت اشتراک مجله را نخور. لباسهایت را توی وام حمام ننداز. به خودت اعتماد داشته باش. وقتی که هوا سرد و یخبندان است به برادر کوچکت نگو میلهٔ وسط حیاط را لیس بزند، چرا که انجامش میدهد – اگر این ایده را با او در میان نمیگذاشتی هرگز... ادامه
در امتداد خلوتترین ساعات شهر
مرداد 7, 1397
در امتداد خلوتترین ساعات شهر، از میان خیابانهای سابقاً سرسبز، در چند قدمی تمام گدایان شبزندهدار، در هزار فرسنگی لبخندهای دلنشینش، ماشین را میرانم به سمت خانه و برای نخستین بار عجلهای برای رسیدن ندارم. ادامه
فریده
اردیبهشت 7, 1397
فریده صورتی شاداب و پرانرژی دارد. شور و اشتیاق و زندگی را اگر ۵ دقیقه کنارش باشی حس میکنی. راه رفتنش هم بدون قر و فر است و در نهایت آرامش. حالت پیش فرضش این است که بگوید و بخندد. اگر در حال خندیدن نباشد احتمالاً وسط یک بحث جدی بیابیدش. وارد بحث هم که میشود برایش فرقی نمیکند بندهٔ یک لا قبا جلویش نشستهام یا رئیس جمهور آمریکا، با همه به جدیت بحث میکند. گوش شنوا دارد و نظرات مخالفش را میشنود. از لحاظ فکری از سالمترین آدمهاییست که این دور و بر دیدهام. در این شرایط اجتماعی نابسامانی که داریم، مثل فریده اخلاقگرا بودن واقعا سخت است. از... ادامه
آزادی بیان
اردیبهشت 5, 1397
آزادی بیان، یا همان حق ابراز عقاید شخصی به طور آزادانه. امروزه آزادی بیان را یکی از حقوق اساسی خود میدانیم و برای به دست آوردن و حفظ کردن آن تلاش میکنیم. اما آزادی بیان به چه معناست؟ زیر پوشش آزادی بیان این حق را داریم که هرچه دلمان خواست بگوییم؟ نه دقیقاً. محدودیتهای آزادی بیان از این اصل اساسی ناشی میشوند که شما حق ندارید برای رسیدن به خواستهٔ خود به دیگران آسیب برسانید. به عبارت دیگر، هدف وسیله را توجیه نمیکند. آزادی بیان این حق را برای شما ایجاد میکند که آزادانه به ابراز عقاید خود بپردازید، استدلالهای خود را مطرح کنید و در برابر آنچه... ادامه
چرا نرفتی؟
اردیبهشت 3, 1397
-چرا نرفتی؟ -میترسم ببازم -خب ببازی. چی میشه؟ ماام میخوایم امشب ببازیم. -باخت تو فرق داره موسی … -چه فرقی داره؟ تا حالا بردی؟ -آره -حالا بازم بباز. یا ببر. یا هرچی. برو برو، برو خودتو لوس نکن. برو بازی کن. ـانتهای خیابان هشتم ادامه
آزادی بیان
فروردین 21, 1397
آزادی بیان. دو کلمهای که باید ضامن برابری سیاسی باشند. اولین قدم سرکوب همین است که فرصت آزادانه صحبت کردن و ابراز عقیده کردن در مورد مسائل عمومی و دغدغههای سیاسی از اقلیتی سلب شود. پس آزادی بیان برای داشتن آزادی سیاسی ضروریست. با این حال، در تمام کشورها هستند افرادی که عقاید مختلف مذهبی را تهدیدآمیز مییابند، دگراندیشی را برنمیتابند و برای خود این حق را قائل میشوند که بر اساس نژاد، رنگ پوست، عقاید اجتماعی، اقلیتی را مورد آزار و اذیت قرار دهند. آنان که آزادی را برای خود میخواهند باید از خود بپرسند این آزادی را برای دیگران تا چه اندازه تحمل... ادامه
بویی از جنگ ندارد
اسفند 15, 1396
ه عنوان یک دختربچه در ایران من عاشق نوروز بودم. اولین روز بهار. تنها زمانی بود که بزرگسالها سرزنده و پر امید به نظر میرسیدند. حتی کجخلقترین اعضای فامیل به طریقی شاداب و سرزنده میشدند و چهرهای صمیمی از خود نشان میدادند که در بقیهی طول سال قابل رویت نبود. مثل فیلم پیله بود، به جز اینکه مردم با به دنیا آمدن بهار جوانتر میشدند، نه بیگانگان. برای من نوروز به معنای لباس نو پوشیدن و رفتن به خانهی پدربزرگ و مادربزرگها، خاله جان، باقی خالهها، دوستان مامان که مثل خاله بودند، دایی ها و عمه عموها بود. سنت بود که به ترتیب سن و سال به دیدار... ادامه
دیشب خیلی اتفاقی؛ سد معبر
دی 30, 1396
دیشب خیلی اتفاقی رفتیم و «سد معبر» را دیدیم، و چه خوب که رفتیم. در موردش نمیتوانم به مانند همیشه که فیلمی مورد پسندم واقع میشود، به عکسی و خطی از داستان اکتفا کنم. چرا که سد معبر برایم بیشتر از یک فیلم سینمایی بود. داستان آدمهایی از طبقهی متوسط جامعه که خودمان نیز قسمتی از آن هستیم را برایمان بازگو میکند و به همین دلیل است که حرفش را همه میفهمیم و گوشهای از زندگی خود را در آن پیدا میکنیم. من بابا را در قاسم دیدم. سختکوشی و تقلّا برای فراهم آوردن یک زندگی بهتر برای خانواده، با همهی درست و غلطهایش. روایت فیلم از طبقهی متوسط جامعه را... ادامه