حقیرِ یک لاقبا نمیتوانم و اصولا در حدی نیستم که در سوگ مرگ علی اکبر درویشیان بنویسم. فقط همین که تا انتها بر سرمایهداری ماند و سر سفرهی خون ننشست و برای توده نوشت. اعتقادش را مثل سبیلش حفظ کرد تا آخر و بابتش هزینه هم داد. اصلا برای همین بود که ما پابرهنهها هم سفت و سخت چاکرش بودیم، تا آخر هم ماندیم.
ماه: اکتبر 2017
در حال غذارسانی به گربههای محل بودیم که نامحترمی از اهل محل آمد و شاکی که چرا به این زبان بستهها غذا میدهید. به استدلالهای احمقانهاش کاری ندارم. ولی از حق نگذریم آخرش را خوب آمد. آنجا که برگشت گفت: اصلا با چه مجوزی به این گربهها غذا میدهید؟ بعد هم قرار شد با پلیس تماس بگیرد که بیایند جمعمان کنند ببرندمان.
طبیعتاً نیامد، به خانه آمدیم.
دوستمان فریده فردا موقع امتحان تافلش است. آخرین بار که دیدمش، از بابت همین امتحان خستهتر از همیشه بود. اضطراب هم داشت. دوست دارم فارغ از نتیجه، امتحانش را بدون اضطراب و نگرانی بدهد و برگردد.
بازاریابی شبکهای، خوب یا بد؟
«میخوام در مورد یه موقعیت هیجانانگیز باهات حرف بزنم. فقط به نیم ساعت از وقتت نیاز دارم که بهت توضیحش بدم، ولی این پتانسیل رو داره که زندگیت رو از این رو به اون رو کنه.»
دارم در مورد شرکتهای بازاریابی شبکهای حرف میزنم. شرکتایی مثل پنبه ریز، بادران گستران و ابرتجارت کهکشان که توی ایران فعالیت میکنن. و شرکتایی مثل مَری کِی، نو اسکین، رودان ان فیلدز و هربالایف که عمدتاً بازاری بینالمللی دارن. این شرکتا محصولات متفاوتی میفروشن ولی بطور کلی توی یه سری چیزا با هم مشترکن. اول اینکه محصولاتشون رو از طریق توزیع کنندهها میخرین، نه از قفسهی مغازهها. دوم اینکه این توزیع کنندهها همیشه دنبال افراد بیشتری هستن که بهشون بپیوندن و به اصطلاح «عضو گیری» کنن. یه پیام بسیار جذّاب هم برای مخاطبینشون دارن. اینکه «توی این کار میتونی رئیس خودت باشی. پول بیشتری در بیاری. از خونه کار کنی. هر زمان که دلت خواست کار کنی. بعد از مدتی قراره زیرمجموعههات برات کار کنن و تو فقط پول به جیب بزنی.»
اول این رو بگم که چند سال اخیر تب بازاریابی شبکهای توی ایران خیلی داغ شده. احتمالا شما هم آدمی رو بشناسین که تو فکر وارد شدن به بازاریابی شبکهایه و یاحتی قبلاً وارد شده و الان روزی ۱۰ بار توی اینستاگرام پستای خودشناسی و خودسازی میذاره براتون. اگه کسی رو میشناسین که وارد این سیستم شده باشه و یا خودتون تو فکر وارد شدن بهش هستین این پست براتون مهمه. بذارین توضیح بدم که سیستم چطوری کار میکنه. دو تا راه برای درآمدزایی هست. محصول رو مستقیم بفروشین، حالا هرچی که هست. لوازم آرایشی و بهداشتی، مواد غذایی و خوراکی یا هرچی، فرقی نمیکنه. یا وارد کردن و به کارگیری یه سری آدم جدید به سیستم به عنوان توزیعکننده و پول گرفتن بر اساس فروشی که اونا انجام میدن.
یادداشت: جشن شروع سال تحصیلی کودکان کار
از دلایل اشتغال کودکان به کار در شرایط دشوار و نامناسب هرچه که بگویم گزافه گوییست. همه میدانیم که کودکان به چه دلایلی مجبور به کار در شرایط نامناسب میشوند و به بهرهکشی تن میدهند. مدّتهاست که دلایل را برشمردهایم و در موردشان صحبت کردهایم. به نظرم بهتر است در این مورد صحبت کنیم که ما مسئولیّت اجتماعی را فراموش کردهایم. از لحاظ فکری شدهایم جزیرهای رها شده در اقیانوس که با واقعیّات جامعه ارتباطی نداریم و مسئولیّت اجتماعی سرمان نمیشود. ایراد هم از ما جوانان نیست، آموزش ناقصی که در بستر جامعه، سیستم آموزشی و خانواده دیدهایم هیچگاه شامل مفاهیم «عدالت اجتماعی» و «مسئولیّت اجتماعی» نبوده. حقیقتا نمیدانیم که در برابر باقی اعضای جامعه مسئولیم و باید برای توزیع عادلانهی امکانات و منابع میان تودههای مردم تلاش کنیم.
بندهی تصویری میشویم که دوست داریم در ذهن مخاطب از خودمان ترسیم کنیم.
We have failed
We have failed. I’m talking about reformists. Yes, the reformists have been failing for a long time. Even our victory in presidential election hasn’t been much of a help. We had hoped our voices would be heard, our youth would get a chance to advance our reform agenda, our women would get a chance to fight for gender equality. None of that has happened so far. Hardliners, on the other hand, they’re gaining more power every day.
Nevertheless we have always held to the hope that reforms can be effective. That hope led us to once again, elect Rouhani as the president. And we’ve got 3 more years of his second term. He might not always speak out the way we want him to, but at least he’s not against our agenda, he’s not our enemy. With all that said, we have to understand winning the election comes with a responsibility, even if the president-elect was our only choice and not our ideal candidate. So it’s our responsibility to aid him, yet be demanding and continue to spread hope. That, I believe, is the most logical path we can take.
I believe the day you sell out as a journalist, despite whatever reasons you think you might have, is the day you tear down the very foundation your principles were built on.
ایندفعه از مدرسهی دوستداران کودک مشتاق، که مدرسهایست برای کودکان در شرایط دشوار، بیرون که آمدم در مورد سیستم آموزشی معیوبمان بسیار فکر کردم. سیستمی که مشکلات فراوان دارد. یکی از مهمترین مشکلاتش بازماندن کودکان به شمار زیاد از تحصیل است. نظر بر این است که هم ما و هم حکومتیان میدانیم که آموزش و پرورشمان معیوب است. دربارهی سیستم آموزشی ناکارآمدمان سالهاست که داریم حرف میزنیم و تبادل نظر میکنیم. هیچکس هم منکر وجود این مشکل نیست. پس مشکلمان کمبود دانش در مورد چگونگی ایجاد یک سیستم آموزشی درست و حسابی و کارآمد نیست، همانطور که نداشتن برنامههای خوب هم نیست. اتفاقا هم دانشش را داریم و هم برنامههای خوب و مناسب. مشکل این است که ما واقعا بر این باور نیستیم که در قبال تمامی کودکان مسئولیت داریم.
به کودکی افغان که از تحصیل بازمانده مینگریم و میگوییم: این بچهی من نیست، پس مدرسه نرفتنش هم به من ارتباطی ندارد. به کودکی ایرانی که به دلیل نداشتن استطاعت کافی پدر و مادرش از تحصیل بازمانده مینگریم و میگوییم: چه سخت! دولت باید به این بچهها رسیدگی کند که نمیکند، پس مشکل من نیست!
غافل از اینکه همگی ما در قبال این کودکان مسئولیم. اینها هم بچههای خودمان هستند، برادران و خواهران خودمان هستند. اگر بخواهیم برای تمامی کودکان فرصتهای برابر تحصیلی ایجاد کنیم، اوّلین قدم این است که این عقیده را قلباً قبول داشته باشیم.
کتابخانه را باز میکند، «دولت مستعجل» را در آورده با صورتی خندان به دستم میدهد. عجب چاپ نفیسی بود. روی کتابهایش تعصّب فراوان دارد. و میگوید: به جای دخترانم که از کتابها استفاده نکردند تو استفاده کن، ولی در نگهداریشان دقّت کن. نابغهٔ ریاضی و تاریخدان است. آدم عجیبی هم. قبلها بهش گفته بودم که مثل مادرم دوستش میدارم.
او ساکت است، و من هم
او ساکت است، و من هم
او چای با لیمو مینوشد، هنگامی که من قهوه مینوشم
و این تفاوت بین ماست
مثل من پیراهنی گشاد و راهراه پوشیده
و مثل او، من هم روزنامههای عصر را میخوانم
متوجه نگاه مخفیانهام نمیشود
متوجه نگاه مخفیانهاش نمیشوم
او ساکت است، و من هم
از پیشخدمت چیزی میپرسد
از پیشخدمت چیزی میپرسم …
گربهی سیاهی از میانمان عبور میکند
نیمه شب را از میان سیاهی موهای گربه حس میکند
به او نمیگویم: آسمان امروز
صاف و آبیست
به من نمیگوید: آسمان امروز صاف است
به من نگاه کرده و میکند
به او نگاه کرده و میکنم
پای چپم را تکان میدهم
پای راستش را تکان میدهد
نغمهی یک آهنگ را زمزمه میکنم
نغمهی آهنگ مشابهی را زمزمه میکند
از خود میپرسم: او آینهایست که در او خودم را میبینم؟
برگشته و به چشمانش نگاه میکنم … اما خودم را نمیبینم
با عجله از کافه خارج میشوم
با خود فکر میکنم: شاید قاتلی باشد
یا شاید رهگذری باشد که فکر میکند
من قاتلی هستم
ترسیده است … و من هم.
شاعر، محمود درویش
برگردان امّیر، اکتبر ۲۰۱۷
نقش زنان در جنگ ۸ ساله
ادبیات دفاع مقدّس از زمانی پدید آمد که پس از شروع جنگ، نویسندگانی قلم به دست گرفته و به ثبت رشادتها و ایثارهای رزمندگان پرداختند. اقتضای زمان جنگ این بود که آثاری به رشتهی تحریر درآیند در جهت افزایش روحیهی مقاومت و شجاعت در بین مردم. در راستای همین حماسهسراییست که نویسندگان ما در دوران جنگ فقط به برخی از جنبههای جنگ پرداختهاند و بسیاری از جنبههای آن را فراموش کرده اند که البتّه بنا به اقتضای زمان قابل درک است.
از مواردی که در سالهای جنگ کمتر به آن پرداخته شده، نقش زنان در جبهههای جنگ است. نقش زنان در عرصههای گوناگون جنگ ۸ ساله دارای جلوههای متفاوتی است که هرکدام از آنها حکایتی شنیدنی و به یاد ماندنی از آن دوران میباشد. در مورد نقش زنان در انقلاب اسلامی آیتالله خمینی گفته: «زنان حق بیشتری از مردان دارند. زنان مردان شجاع را در دامان خود بزرگ میکنند. اگر زنان شجاع و انسانساز از ملتها گرفته شود، ملتها به شکست و انحطاط کشیده میشوند.»
با تمام شدن جنگ نیاز به حماسهسرایی به اندازهی قبل حس نمیشد. آرامش فضای پس از جنگ به نویسندگان این فرصت را داد که از حماسه سرایی فاصله گیرند، به تحلیل تاثیر جنگ بر زندگی مردم بپردازند، به نقش زنان در جبهههای جنگ بپردازند و همینطور جنبههای هنری اثر را بیشتر مورد توجّه قرار دهند. اما فکر میکنم هرچند که آثار تولید شده پس از اتمام جنگ از کیفیّت هنری بالاتری نسبت به زمان جنگ برخوردار بودند، با این حال نویسندگان حوزهی دفاع مقدّس از این فرصت پیش آمده برای بررسی تمام ابعاد جنگ به خوبی استفاده نکردهاند و هنوز هم که هنوزه بسیاری از جنبههای جنگ، مانند نقش زنان در آن، فراموش شده باقی ماندهاند.
حرمت نفس خوب است امّا هیچگاه مقدّم بر دلبر نمیآید.