و مدح محسن نامجو
چند وقت پیش مجبور شدم به یک کنسرت موسیقی کوبهای بروم. اولش فقط حوصله سربر بود، اما با دقت بیشتر که گوش کردم بسیار اذیتکننده شد. به معنی واقعی کلمه شروع به کندن موهایم و خنج کشیدن روی صورتم کردم (کنسرت که تمام شد، رد قرمز ناخن روی صورتم مانده بود). دفنواز اصلاً با بقیهی اعضای گروه هماهنگی نداشت. نوازنده تنبک هم بعد از هر قطعه دفتر نتش را برای مدتی طولانی اینطرف و آنطرف میکرد که اعصاب آدم به هم میریخت.
مخاطبین پیر و قدیمی بودند. یادم نمیآید هیچ آدم زیر ۴۰ سالهای را آنجا دیده باشم. و جدا از این که موسیقی کوبهای در حال مردن است، این فکر به سراغم آمد که اصلا چه چیزی راجع به موسیقی کوبهای عالی و دوست داشتنیست؟
از سالخوردگان که بپرسید به شما میگویند موسیقی کوبهای اصلاً با موسیقی امروزه قابل قیاس نیست. میگویند به موسیقی مطبوع نسل امروز که گوش میدهید فقط ملودیهای تکراری را با اشعار احمقانه قاطی کردهاند. مسئله این است که درست میگویند: چیزی که امروز جوانان و نوجوانان گوش میکنند بیشتر اوقات آشغال و به درد نخور است. اما این یک مقایسهی منصفانه نیست.
وقتی که من به یک موسیقی خوب گوش میدهم، آن موسیقی قلبم را تسخیر کرده وآنطور که خوش دارد با آن بازی میکند. خوشحالم میکند، غمگینم میکند، هیجانزدهام میکند، دیوانهام میکند. ولی وقتی به موسیقی کوبهای گوش میدهم در بهترین حالت ذهنم را برای مدتی مشغول نگه میدارد. آیا من درک درستی از موسیقی ندارم یا اینکه موسیقی واقعاً بهبود یافته؟
فکر کنم میتوان استدلال کرد که موسیقی در حال بهتر شدن است. به عنوان انسان، ما مشخصاً شباهتهای ژنتیکی مشترکی با هم داریم، شاید با کمی اختلاف در جزئیات. به عنوان مثال، تقریباً همه دو عدد چشم داریم، البته که با رنگ و شکلهای متفاوت. تصور کنید که ما احساس مشترکی از فهم موسیقی داریم. همهی ما شیفتهی موسیقی مشابهای میشویم (با تاکید بر مثال چشم و اختلاف اندک در جزئیات).
اگر واقعا چنین باشد (اگرچه نمیتوانم ثابت کنم که چنین است، اما حداقل برای خودم بحث قابل قبولیست)، پس یک سری استانداردهای عینی برای اندازهگیری کیفیت موسیقی وجود دارد: موسیقی بهتر توسط اکثریت مردم تحسین میشود. و اگر استانداردهای عینی برای اندازهگیری کیفیت موسیقی وجود دارد، پس کیفیتش میتواند بهتر و بهتر شود.
اگر تصور کنیم که آن گونهای از موسیقی که توسط مردم تحسین میشود، صرفاً تصادفی نیست و شامل ویژگیهای خاص است (که به نظر بسیار روشن است، اگرچه اثباتش سخت به نظر میرسد)، پس نه تنها موسیقی میتواند بهتر شود، که احتمالا این اتفاق خواهد افتاد و موسیقی بهتر خواهد شد. موسیقیدانها به موسیقی قدیمی گوش میکنند، اکثرشان از موسیقیهای خوب قدیمی لذت خواهند برد، و سپس سعی خواهند کرد که موسیقی بهتری خلق کنند و موسیقیهای قبلی را بهبود دهند. نسل بعدی هم همین کار را خواهند کرد. در امتداد همان نقطهی شروع.
آیا معنی حرفم این است که آخرین آلبوم نامجو (سودای من) بهترین کار موسیقی تولید شده توسط انسان تا به امروز است؟ البته که نه. اما به این معنیست که حداقل امکانش وجود دارد، و من عقلم را کامل از دست ندادهام که اینطور فکر میکنم.