در مورد انتخابات، موجهای به راه افتادهٔ پس از آن از قبیل #روحانی_مچکریم ، #پشیمانم ، #پشیمان_نیستم و غیره نظرم این است که شرکت در انتخابات و راًی دادن جنبهٔ نسبتاً ناچیزی از آنچه برای بهبود وضعیت باید انجام دهیم را شامل میشود. اینگونه نیست که با انتخاب یک رئیسجهور جدید سیستم به یک باره متحول شود. ولی باید به یاد داشته باشیم که همین تغییرات کوچک در مرکز قدرت میتواند نتایج بزرگی در پی داشته باشد. سیستم تبلیغاتی حکومتی همواره در تلاش است مردم را روی این موضوع متمرکز کند که هر ۴ سال یکبار این شانس را داریم که با انتخاب میان دو گزینهٔ شبیه به هم سرنوشت خود را تغییر دهیم. این حرکت امّا، شکل مهمی از فعالیت سیاسی نیست. اگر قصد تبدیل شدن به جامعهای دموکراتیک را داریم باید بین این دورههای ۴ ساله جامعهٔ مدنی را تقویت کنیم، مطالبهگری کنیم و خواهان ایجاد تغییرات کوچک باشیم.
دسته: یادداشت
از دید بسیاری از آمریکاییها ایران همان جاییست که پرچم آمریکا به آتش کشیده شده و به طور مداوم مرگ بر آمریکا گفته میشود. حقیقت تلخ این است که واقعیت بخشی از فرهنگ سیاسی ایران همین است. همان بخشی که قسمت بزرگی از قدرت حکومت را در دست دارد. حقیقت شیرین این است که این فقط بخشی از تصویر مربوط به فرهنگ سیاسی ایران است. بخش عظیمی از جامعهٔ ایران را تحصیلکردگان خواهان اصلاحات قشر متوسط تشکیل میدهند که به آمریکا و مردمانش دید دوستانهتری دارند. تحریمهای اعمال شده از سوی آمریکا اما، نه فقط گروه اول مرگ بر آمریکا گو، که تمام ملت ایران را نشانه گرفته و اقتصاد کشور را فلج کرده بود. از نفت گرفته، تا قطعات هواپیما و فرصتهای بانکی و سرمایهگذاری. یکی از دلایل آمدن ایران به پای میز مذاکره نیز، تلاش برای کاستن از فشار همین تحریمها بود. تمام طرفهای توافق هم به آن رضایت دادند تا در صورت کوتاه آمدن ایران از برخی مواضعش، فشار تحریمها از روی ایران کاسته شود. سوال اینجاست که غرب از این معامله چه به دست آورد؟ خیلی چیزها.
- ممنوعیت غنیسازی اورانیوم قابل استفاده در سلاح تا ۱۵ سال
- کاهش تعداد سانتریفیوژها از ۱۹۰۰۰ به کمتر از ۶۰۰۰
- کاهش ۹۸درصدی ذخایر اورانیوم با غنای پایین
- ممنوعیت غنیسازی اورانیوم بالای ۴درصد
معامله خوبی که از نظر برخی بیش از حد برای ایران سخاوتمندانه بود. نتانیاهو آن را «یک اشتباهی تاریخی» خواند. از این طرف هم تندروهای ایران بودند که معتقد بودند ایران امتیازات زیادی به غرب داده است. علیرغم تمام مخالفتها از هر دو سو، این توافق به امضاء رسید که موفقیت بزرگی به شمار میآمد. و حالا ترامپ که از ابتدا از منتقدین سرسخت این قرارداد بود، به دنبال خارج شدن از آن است. اما ترامپ به دلیل قصد خروج از برجام را دارد؟ ترامپ به اشتباه گمان میکند اگر ایران به مدت ۱۰ سال و تا زمانی که قرارداد منقضی شده به تعهداتش پایبند بماند، میتواند پس از آن دست به تولید سلاح اتمی بزند. مشکل این استدلال این است که در صورت عدم وجود یک توافق مانند برجام، ایران میتواند از همین امروز شروع به تولید سلاح بکند.
نکته مهم این است که آمریکا تنها طرف ایران در قرارداد برجام نیست. کشورهای انگلیس، فرانسه، آلمان، روسیه و چین دیگر طرفهای قرارداد هستند که بر خلاف ترامپ علاقهای به تغییر در برجام ندارند. برای توافق برجام زحمات زیادی کشیده شده، هزینههای زیادی پرداخت شده و اعضای گروه ۵ + ۱ به این دلیل آن را توافق خوبی میدانند که در صورت خروج از آن، هیچ برنامهٔ جایگزینی برایش وجود ندارد که ایران را از رسیدن به سلاح هستهای منع کند. با اینکه ترامپ مخالفت خود را آشکارا و به تعدد در بارهٔ برجام ابراز کرده، برخی درخواست هایش برای اصلاح این توافق به شدت غیرمنطقی هستند. ممنوعیت آزمایش موشکهای بالستیک، دسترسی نامحدود به تمام سایتهای نظامی و بدون انقضاء بودن مفاد توافقنامه.
این خواستهها طبیعتاً برای ایران که ایدئولوژی ۴۰سالهاش«جلوگیری از نفوذ خارجی» و «مبارزه با استبداد» بوده غیر قابل قبول است. ترامپ خود را با دشمنان دیرینهٔ ایران دوره کرده است. از وزیر امور خارجهاش، مایک پومپئو که جایی گفته بود: «این را میدانیم که ایرانیها در حال تقلب هستند، فقط هنوز نمیدانیم چگونه»، تا مشاورامنیت ملیاش، جان بولتون. محافظه کار راستگرای افراطی که از ابتدا منتقد توافقنامهٔ برجام بوده است. بولتون پا را از انتقادات راجع به برجام فراتر گذاشته و سال پیش در میان جمعی از منافقین گفته بود: «سیاست اعلام شده از سوی ایالات متحده باید سرنگونی رژیم ایران باشد. اخلاق و رفتار رژیم ایران تغییر نخواهد کرد، پس تنها راه حل تغییر خود رژیم است. به همین دلیل است که اعلام میکنم قبل از سال ۲۰۱۹ جشنی شبیه به این در تهران برگذار خواهیم کرد».
اگر طرفهای اروپایی موفق نشوند تا ۲۲ اردیبهشتماه راه حلی را به ترامپ ارائه کنند که مورد پسندش واقع شود، احتمالاً تحریمهای تعلیق شده علیه ایران از سر گرفته خواهند شد. اگر چنین اتفاقی بیفتد احتمال از دست رفتن برجام زیاد است و صدمهٔ حاصل از آن در بلندمدت غیرقابل برگشت خواهد بود. خارج شدن از برجام ضربهٔ سنگینی به اعتبار ایالات متحده وارد خواهد کرد. همان موقعی که کرهٔ شمالی در رابطه با برنامهٔ هستهایش به پای میز مذاکره آمده، خارج شدن از توافقی که فقط ۳ سال از عمرش میگذرد نمیتواند نشان از قابل اعتماد بودن طرف مذاکره داشته باشد.
بیطرفی شبکه؛ تلگرام را فیلتر نکنید
قدمت فیلترینگ ساختاریافته در ایران به دورهٔ دوم اصلاحات برمیگردد. زمانی که دولت اجازه داد شورای عالی انقلاب فرهنگی به جای مجلس به تصویب قوانین مرتبط با اینترنت مانند فیلترینگ بپردازد. سیاستهای غیرشفاف در بحث فیلترینگ باعث شده که ایران یکی از بدترین کشورهای جهان در بحث نقض حقوق کاربران باشد. همهٔ اینها دست به دست هم داده که چیزی به عنوان «بیطرفی شبکه» در فضای مجازی ایران مفهومی نداشته باشد.
حالا که بحث فیلترینگ تلگرام داغ شده، تصمیم به نوشتن این یادداشت در مورد بیطرفی شبکه گرفتم. چرا که اکنون قرار است با فیلتر تلگرام و ترویج نمونههای داخلی که تحت حمایت دولت هستند، بیش از پیش زیر پا گذاشته شود.
بیطرفی شبکه به زبان ساده به این معناست که سرویسدهندههای اینترنتی موظفند با تمام اطلاعات رد و بدل شده در بستر شبکه، بدون توجه به مسائل سیاسی، عقیدتی، تجاری و یا اینکه توسط چه شخص یا شرکتی ایجاد شدهاند، یکسان رفتار کنند. این موضوع به کسب و کارهای نوپا، استارتآپها و شرکتهای کوچک اجازه میدهد که با تولید محصول خوب و با کیفیت، به رقابت در فضای مجازی بپردازند و جایگزین برندها شوند. به طور مثال همانگونه که فیسبوک جایگزین myspace شد. گوگل جایگزین یاهو شد و تلگرام در خیلی از نقاط دنیا جایگزین وایبر و واتساپ شد.
حال قرار است تلگرام از دسترس خارج شود تا نمونههای داخلی مانند سروش، آیگپ و بیسفون که همگی پشتوانهٔ دولتی دارند، جایگزین آن شوند. چنین فیلتری به این معناست که نمونههای داخلی با پشتوانهٔ دولتی، دیگر لزومی نمیبینند برای جذب قسمتی از بازار محصول باکیفیت ارائه کنند. همچنین در بلند مدت نمونههای داخلی باکیفیت نیز به دلیل نداشتن پشتوانهٔ دولتی از ورود به این رقابت باز خواهند ماند. چرا که نه از طریق صدا و سیما به صورت گسترده و رایگان تبلیغ میشوند، نه حجم اینترنت رایگان برای استفاده از این برنامهها در اختیار کاربرانشان قرار میگیرد و نه از دیگر یارانههایی که دولت برای پیامرسان سروش و بیسفون و غیره در نظر گرفته، برخوردار میشوند.
اما اصرار حکومت برای فیلتر تلگرام و جایگزینی آن با نمونههای داخلی مورد حمایتش برای چیست؟ به طور ساده، کنترل و اشراف اطلاعاتی بر شهروندان. این پیامرسانهای داخلی میگویند که برای حریم شخصی کاربران احترام قائلند ولی زمانی که در این مورد از سردار پورمختار، نمایندهٔ مجلس شورای اسلامی سوال پرسیده شد، پاسخ داد: «بر فرض اینکه اطلاعات یا اطلاعات سپاه این پیامرسان را رصد کنند بهتر است یا موساد و سیا؟»
سیاست جایگزینی نمونههای داخلی با رقبای خارجی برای اولین بار نیست که در ایران پی گرفته میشود. در سال ۹۰ نیز فیلترینگ سرویسهای ایمیل خارجی در دستور کار «کارگروه تعیین محتوای مجرمانه اینترنتی» قرار گرفت و این سرویسدهنده ها برای چند روز از دسترس خارج شدند. مدیرعامل وقت شرکت فناوری اطلاعات در این باره گفته بود: «در مورد بسته شدن این سرویس اگر هر کسی اعتراضی داشته باشد، باید به سازمان تنظیم مقررات و ارتباطات رادیویی منتقل کند؛ ولی از نظر بنده این یک فرصت حساب میشود و باید مردم کشور به سمت ایمیل ملی هدایت شوند.» سیاستی که البته تا به امروز هیچگاه موفقیتآمیز نبوده است. با توجه به شکست سیاست فیلترینگ در ایران، پیش از این هم دولت با ارائه مشوقهایی مانند اینترنت رایگان برای نمونههای داخلی مانند سرویس ایمیل ملی ناآشنای چاپار به جای جیمیل و ارائهٔ سرعت بالاتر به آنها سعی داشته تا کاربران را به سوی آنها هدایت کند که تا به امروز به موفقیت چشمگیری در این زمینه دست پیدا نکرده است.
ولی زمانی که اکثریت قریب به اتفاق مردم مخالفت خود را با این موضوع نشان دادهاند، پس این اتفاق چگونه در حال رخ دادن است؟ آذری جهرمی. فردی که در وزارت اطلاعات «مسئول زیرساختهای فنی ساخت تجهیزات صنایع شنود» بوده، در دولت دوازدهم به مقام وزارت ارتباطات و فناوری اطلاعات میرسد. فردی که به گفته خودش: «در دوران فعالیتم [در وزارت اطلاعات] مسئولیت شنود را نداشتم بلکه مسئول زیرساختهای فنی ساخت تجهیزات صنایع این موضوع را بر عهده داشتم و این را افتخار میدانم.»، به ناگاه مسؤول برنامهریزی، پشتیبانی و توسعه زیرساختار و تواناییهای ملی مخابراتی و اطلاعاتی کشور میشود.
اکنون که ناقضان آزادیهای مدنی و سیاسی به ناگاه در جایگاهی قرار گرفتهاند که مسئولیت نظارت بر اعمال خود را بر عهده دارند، طبیعیست که در جهت کنترل فضای مجازی، سیاست مونوپولیسازی پیامرسانهای داخلی را پیش بگیرند.
تا به امروز پروندهسازیهای زیادی علیه فعالان سیاسی و اجتماعی، با مدارک و ادلّهٔ غیرقابل استناد توسط نهادهای امنیتی صورت پذیرفته. طبق قوانین فعلی کشور، مصادیق محتوای مجرمانه به قدری زیاد هستند که اکثر شهروندان مجرمین بالفعل محسوب میشوند. حال اگر اجازه دهیم تلگرام با پیامرسانهای داخلی جایگزین شود، به این فکر کنید که پروندهسازی نهادهای امنیتی تا چه حد سادهتر خواهد شد. و این فقط بخش کوچکی از مشکل است.
و در آخر باید به این موضوع توجه داشت که اجبار کاربران به استفاده از یک پیامرسان مشخص، با مبحث حفظ حریم خصوصی و محفوظ نگه داشتن حق انتخاب شهروندان در تضاد است و افرادی که این هدف را دنبال میکنند مسلماً مجریان و حافظان خوبی در بحث حفظ حریم خصوصی کاربران نخواهند بود. تلگرام در طول این مدت تریبونی بوده برای صداهای کمتر شنیده شده. صداهایی که جایی در صدا و سیمای ملی ندارند. فیلتر شدنش توسط دولتی که با حمایت اصلاحطلبان و همین صداهای بدون تریبون به قدرت رسیده، راه را برای اصلاحات از این هم سختتر میکند.
در هفتههای گذشته و از زمان اعتراض صلح آمیر ویدا موحد به «حجاب اجباری» که یکی از مشهورترین نمادهای جمهوری اسلامی است، دهها تن از زنان و حتی تعدادی از مردان در سرتاسر ایران راه ویدا موحد را پیش گرفته، به همان شیوهی صلحآمیز اعتراض خود را به حجاب اجباری نشان دادهاند.
این سرپیچی جسورانه علیه حجاب اجباری در تاریخ ۴۰سالهی انقلاب بیسابقه بوده. برای ما و معترضان، مبارزه علیه حجاب اجباری به این غایت است که زن کنترل بر بدنش را باز ستاند. و حال که در این اعتراضات زنان بدون روسری در کنار زنان محجبه که با افتخار چادر سر میکنند ایستادهاند، برایمان روشن است که جنبش شکل گرفته نه در مخالفت صرف با حجاب، که در مورد حق زنان در انتخاب پوشش است. چیزی که در طول قرن گذشته رهبران مختلف سعی در انکار آن از زنان ایرانی داشتهاند.
رضاشاه در قالب مدرنیزاسیون حجاب را ممنوع کرد که نتیجهاش خانه نشینی زنانی شد که نمیتوانستند تحمّل کنند پیش دید همگان بدون حجاب ظاهر شوند. در سال ۵۷ نیز پوشش حجاب اجباری اعلام شد.
تظاهرات اعتراض آمیر در لغو این حکم نیز ناکام بود و تظاهرکنندگان با شهار «یا روسری یا توسری» سرکوب شدند.
سالهای سال از آن زمان گذشته است، با این حال هنوز هم وقتی میآییم از حق و حقوق زنان و مشخصاً حجاب اجباری صحبت کنیم، میگویند: «الآن وقتش نیست. مشکلات بزرگتری داریم. اصلیات را ول کرده، به فرعیات چسبیدهاید.» جدا از اینکه این سخنان از منش اصلاحطلبی به دور است، همیشه برایم سوال بود که اگر ۴۰ سال گذشته وقتش نبوده و الآن هم وقتش نیست پس دیگر کی وقتش است؟ در نخستین روزهای انقلاب صدای زن را ممنوع کرده و گفتند: «الآن مشکلات بزرگتری داریم. صبر کنید بعداً حل میشود.» حجاب را اجباری کردند، حق رفتن به استادیوم را از زنان گرفتند. و ۴۰ سال است که زنان این مملکت منتظرند تا وقتش بشود و بتوانند مشکلاتشان را نه حل و فصل، که فقط بازگو کنند و به گوش جامعه برسانند.
مدتهاست که حتی فعالین حقوق زنان نیز حجاب اجباری را به عنوان اولویت دوم نسبت به مسائل دیگر مانند برابری سیاسی یا جنسیتی برشمردهاند. حتی کمپین یک میلیون امضاء که یکی از هماهنگترین تلاشهای برابریخواهان ایرانی در راه کسب حق و حقوق مساوی برای زنان بود و با هدف حمایت از رفع تبعیضهای قانونی علیه زنان به راه افتاده بود نیز، یک موضع گیری قوی در مورد حجاب نداشت.
تا کنون امّا، همانگونه که کمپین سرکوب شدهی یک میلیون امضا ثابت کرد مبارزه با سیاستهای تبعیض آمیز تغییری واقعی را به دنبال نداشته است. پس نسلی جوان از زنان ایرانی تمرکز خود را بر آشکارترین نماد تبعیض گذاشته اند که به عقیدهی بسیاری اساسیترین نماد تبعیض نیز هست. مخالفت با حجاب اجباری مخالفت با یک تکه لباس نیست. مبارزه برای مقام و کرامت زن است. اگر اجازهی انتخاب لباس با خود فرد نباشد، چگونه میخواهد مسئول انتخاب افکارش، طریقتش و دیگر انتخابهایش باشد؟
زنان ایرانی امّا در این راه مصمّم به نظر میرسند. جنبش زنان در ایران جوان است و کم تجربه. و با توجه به ماهیت جامعهی پدرسالارمان آشکار و هویدا است که راه درازی در پیش داریم. با این حال، زنان این نسل هوشمندانهترین راه که مقاومت مدنی باشد را انتخاب کردهاند تا پیامشان را به جامعه و حکومت برسانند.
دیروز، مسعود پزشکیان قرار بود سخنرانیای در دانشگاه علوم پزشکی داشته باشد که در آخرین لحظه به دانشگاه آزاد منتقل شد. سالن ۳۰۰-۴۰۰ نفره تقریباً پر شده بود. انواع و اقسام شنونده اعم از بسیجی و غیر بسیجی و هنری و متوسط غیره. مقداری از بسیجیان ردیف اول نشسته بودند و مقداری دیگرشان گوشهی سالن گوش به زنگ بودند. جلسه در مورد طرح تحول سلامت و بهداشت و درمان و اینگونه مسائل بود. قصد گزارش دادن از جلسه را ندارم چون که نه صدایی ضبط کردهام و نه یادداشتی برداشتهام. از آن گذشته، سخنرانی دکتر پزشکیان هم بسیار خلاصه شده بود و آنقدری نبود که به درد تهیه گزارش بخورد. بیشتر شخصیت پزشکیان بود که به نظرم جالب آمد. آسمان و ریسمان به هم بافتن را خوب بلد بود. صدایی رسا داشت و با صلابت سخن میراند. سخنانش را با نکاتی به اتمام میرساند که خوراک کف زدن بود. اصلاح طلبی که پس از انقلاب مسئولیتهایی از ریاست دانشکده علوم پزشکی تبریز تا وزارت بهداشت و نائب رئیسی مجلس را عهده دار بوده، و الآن صراحتاً میگفت که در بحث بهداشت و درمان وضعیت به سامانی نداریم. سخنرانی کوتاهش بیشتر به انتقاد از طرح تحول نظام سلامت گذشت. حداقل در ظاهر خودمانیتر از دیگر سیاسیون به نظر میآمد. متن پایین خلاصه شده و طبق روال همیشگی نقل به مضمون سخنانش است تا جایی که ذهنم یاری کند.
«هدفمان از طرح تحول سلامت این بود که هیچ شهروندی از دید مسئولین نادیده گرفته نشود. نباید برای خودمان یک سفرهٔ پر زرق و برق پهن کنیم و مردم را سر سفرهای دیگر بنشانیم.»
«اختلاف درآمدی که میان برخی پزشکان و باقی افراد مشغول به کار در جامعه وجود دارد عادلانه نیست.»
«چرا یک پزشک درآمد میلیاردی دارد و شخصی که رشتهای دیگر دکترا دارد پیش من میآید و به حقوق ۵۰۰ هزار تومان در ماه راضیست؟»
«برخی میگویند که خب ما درس خواندهایم و داریم مزد زحماتمان را میگیریم. درس خواندید و قبول. درآمدتان ۲ برابر بیشتر باشد، ۴ برابر بیشتر باشد. نه ۱۰۰۰ برابر.»
«کجای دنیا به شهروند دفترچهای میدهند و میگویند برو، هرچقدر که هزینهی درمانت شد ۹۵ درصدش را ما میدهیم؟ باید حساب کتاب وجود داشته باشد. باید معلوم باشد این پول برای چه خرج شده، اصلا خرج شدنش ضروری بوده یا نه؟»
«یک فرد پولدار به فرزندش نمیگوید برو هرچقدر که خرج کردی ۹۵ درصدش را من میدهم. میگوید این مقدار پول دست تو، اینجا خرج کن، اینگونه خرج کن، و در این بازه زمانی خرج کن. یعنی برای آدم پولدارش هم باید حساب و کتاب وجود داشته باشد. چه برسد به ما که پولی هم نداریم.»
«نتیجهی این بی حساب و کتابی این شده که الآن ۱۶ هزار میلیارد تومان کسری داریم. به اضافهی ۸ هزار میلیارد تومان اوراق بهادار که جمعاً میشود ۲۴ هزار میلیارد تومان کسری.»
«ما باید روی پیشگیری سرمایه گذاری کنیم. پیشگیری همیشه بهتر از درمان است»
«برای من مسئول مایهی شرمندگیست که این اختلاف درآمد را میبینم. به اسم اسلام داریم کشور را اداره میکنیم امّا نشانی از عدل اسلامی نمیبینیم.»
جوّ سالن از سخنرانی پزشکیان هم کمتر سیاسی بود. نه شعاری، نه چیزی. سخنرانیش که تمام شد سریعاً سالن را ترک کرد تا به پروازش برسد. ما هم برای باقی مراسم نماندیم و راهی شدیم. به نظرم نائب رئیس قابلی آمد. فرصتش را داشته باشد شاید رئیس قابلی هم بشود.
بازاریابی شبکهای، خوب یا بد؟
«میخوام در مورد یه موقعیت هیجانانگیز باهات حرف بزنم. فقط به نیم ساعت از وقتت نیاز دارم که بهت توضیحش بدم، ولی این پتانسیل رو داره که زندگیت رو از این رو به اون رو کنه.»
دارم در مورد شرکتهای بازاریابی شبکهای حرف میزنم. شرکتایی مثل پنبه ریز، بادران گستران و ابرتجارت کهکشان که توی ایران فعالیت میکنن. و شرکتایی مثل مَری کِی، نو اسکین، رودان ان فیلدز و هربالایف که عمدتاً بازاری بینالمللی دارن. این شرکتا محصولات متفاوتی میفروشن ولی بطور کلی توی یه سری چیزا با هم مشترکن. اول اینکه محصولاتشون رو از طریق توزیع کنندهها میخرین، نه از قفسهی مغازهها. دوم اینکه این توزیع کنندهها همیشه دنبال افراد بیشتری هستن که بهشون بپیوندن و به اصطلاح «عضو گیری» کنن. یه پیام بسیار جذّاب هم برای مخاطبینشون دارن. اینکه «توی این کار میتونی رئیس خودت باشی. پول بیشتری در بیاری. از خونه کار کنی. هر زمان که دلت خواست کار کنی. بعد از مدتی قراره زیرمجموعههات برات کار کنن و تو فقط پول به جیب بزنی.»
اول این رو بگم که چند سال اخیر تب بازاریابی شبکهای توی ایران خیلی داغ شده. احتمالا شما هم آدمی رو بشناسین که تو فکر وارد شدن به بازاریابی شبکهایه و یاحتی قبلاً وارد شده و الان روزی ۱۰ بار توی اینستاگرام پستای خودشناسی و خودسازی میذاره براتون. اگه کسی رو میشناسین که وارد این سیستم شده باشه و یا خودتون تو فکر وارد شدن بهش هستین این پست براتون مهمه. بذارین توضیح بدم که سیستم چطوری کار میکنه. دو تا راه برای درآمدزایی هست. محصول رو مستقیم بفروشین، حالا هرچی که هست. لوازم آرایشی و بهداشتی، مواد غذایی و خوراکی یا هرچی، فرقی نمیکنه. یا وارد کردن و به کارگیری یه سری آدم جدید به سیستم به عنوان توزیعکننده و پول گرفتن بر اساس فروشی که اونا انجام میدن.
We have failed
We have failed. I’m talking about reformists. Yes, the reformists have been failing for a long time. Even our victory in presidential election hasn’t been much of a help. We had hoped our voices would be heard, our youth would get a chance to advance our reform agenda, our women would get a chance to fight for gender equality. None of that has happened so far. Hardliners, on the other hand, they’re gaining more power every day.
Nevertheless we have always held to the hope that reforms can be effective. That hope led us to once again, elect Rouhani as the president. And we’ve got 3 more years of his second term. He might not always speak out the way we want him to, but at least he’s not against our agenda, he’s not our enemy. With all that said, we have to understand winning the election comes with a responsibility, even if the president-elect was our only choice and not our ideal candidate. So it’s our responsibility to aid him, yet be demanding and continue to spread hope. That, I believe, is the most logical path we can take.
ایندفعه از مدرسهی دوستداران کودک مشتاق، که مدرسهایست برای کودکان در شرایط دشوار، بیرون که آمدم در مورد سیستم آموزشی معیوبمان بسیار فکر کردم. سیستمی که مشکلات فراوان دارد. یکی از مهمترین مشکلاتش بازماندن کودکان به شمار زیاد از تحصیل است. نظر بر این است که هم ما و هم حکومتیان میدانیم که آموزش و پرورشمان معیوب است. دربارهی سیستم آموزشی ناکارآمدمان سالهاست که داریم حرف میزنیم و تبادل نظر میکنیم. هیچکس هم منکر وجود این مشکل نیست. پس مشکلمان کمبود دانش در مورد چگونگی ایجاد یک سیستم آموزشی درست و حسابی و کارآمد نیست، همانطور که نداشتن برنامههای خوب هم نیست. اتفاقا هم دانشش را داریم و هم برنامههای خوب و مناسب. مشکل این است که ما واقعا بر این باور نیستیم که در قبال تمامی کودکان مسئولیت داریم.
به کودکی افغان که از تحصیل بازمانده مینگریم و میگوییم: این بچهی من نیست، پس مدرسه نرفتنش هم به من ارتباطی ندارد. به کودکی ایرانی که به دلیل نداشتن استطاعت کافی پدر و مادرش از تحصیل بازمانده مینگریم و میگوییم: چه سخت! دولت باید به این بچهها رسیدگی کند که نمیکند، پس مشکل من نیست!
غافل از اینکه همگی ما در قبال این کودکان مسئولیم. اینها هم بچههای خودمان هستند، برادران و خواهران خودمان هستند. اگر بخواهیم برای تمامی کودکان فرصتهای برابر تحصیلی ایجاد کنیم، اوّلین قدم این است که این عقیده را قلباً قبول داشته باشیم.
اگر از اندر احوالات ما بپرسید که باید بگویم هیچ. مزخرف روزی بود و اصلا هم به قول این فرنگیها پروداکتیو نبودیم. خداوند باقی امروز، و عاقبتمان را به خیر کند.
دلبر که جان فرسود از او
آن کیست کز روی کرم با ما وفاداری کند – بر جای بدکاری چو من یک دم نکوکاری کند
اول به بانگ نای و نی آرد به دل پیغام وی – وان گه به یک پیمانه می با من وفاداری کند
دلبر که جان فرسود از او کام دلم نگشود از او – نومید نتوان بود از او باشد که دلداری کند
امشب دلم هوای دلبرو کرده. هوای بودنش، که از بوی تنش طاقچه جان میگیرد، وقتی که نباشد نفسش، رنگ خزان میگیرد. دلم میخواست بود و مینشست برام کتاب میخوند. غافل از اینکه ۳،۴ هفتهس قهره و باهامون حرف که نمیزنه هیچ، نگاهمونم نمیکنه. اصلا تو بگو محل سّگ میذاره، نمیذاره.
آتیش داری؟
مطالعات علمی؛ چرا باید شکاک باشیم؟
اگه تلویزیون داشته باشین میبینین که دانشمندا به صورت پیوسته در حال انجام تحقیقات علمی جدیدن.
«مطالعت جدید نشون میدن خوردن شکر ممکنه به رشد سرطان کمک کنه.»
«مطالعت جدید نشون میدن که تنقلات خوردن آخر شب ممکنه به اون قسمت از مغز که مربوط به ساختن و ذخیره کردن خاطراته آسیب برسونه.»
«مطالعت جدید نشون میدن که پیتزا، اعتیادآورترین غذا توی آمریکاس.»
«مطالعت جدید نشون میدن که بغل کردن سگتون بده، برای سگتون!»
«مطالعت جدید نشون میدن که نوشیدن یه لیوان شراب قرمز به اندازهی یه ساعت ورزش کردن توی باشگاه خوبه!»
چی؟ این آخریه حتی شبیه به علمم نیست! بیشتر شبیه اون نوشتههاس که آدم رو تیشرت عمهی افسردهش میبینه. وقتیم که اینجور تبلیغا رو توی تلویزیون نمیبینیم، از طرق دیگه، مثلا فید فیسبوک به خوردمون داده میشن. با پیامایی مثل: «مطالعات نشون میدن لیبرالا توی Smizing (خندیدن با چشم[!]) از محافظه کارا بهترن.» یا «گربهی شما ممکنه تو فکر به قتل رسوندنتون باشه.» یا حتی «مطالعات علمی نشون میدن که خرس ها هم fellatio (تحریک آلت تناسلی مرد به وسیله زبان) انجام میدن.» در ضمن من علاقهمند نیستم به این موضوع. هروقت خرسا به پوزیشن ۶۹ که توش هر دوطرف لذت متقابل ببرن علاقه نشون دادن به من خبر بدین. Feminism #BearPleasure#
حفاظت شده: ماه گرفتگی
کف مطالبات
چند هفته پیش توی تاکسی نشسته بودم و راننده از این آدمای اعصاب خورد بود که به درختم میرسن شروع میکنن بوق زدن. بسیار هم بد رانندگی میکرد. رسیدیم پشت چراغ قرمز و با اینکه ۴۰-۵۰ ثانیه تا سبز شدن چراغ مونده بود، آقای راننده شروع کرد برای رانندهٔ خانم جلویی بوق زدن، حالا نزن کی بزن. طوری که هنوزم هرچی فکر میکنم نمیتونم منطق عملش رو درک کنم. بعدم برگشت به من نگاه کرد و گفت: اگه خانما به جای پشت ماشین نشستن مینشستن پشت ماشین لباسشویی نصف مشکل ترافیک حل میشد. منم بهش گفتم ولی اگه آقایون به جای پشت ماشین نشستن تو خونه مینشستن، تمام مشکل ترافیک حل میشد.
زن بودن تو ایران سخته. و برای زنایی که به برابری جنسیتی اعتقاد دارن بسیار سخت تر. من اگه زن بودم و توی همین خانواده به دنیا میومدم و میخواستم توی جامعه حق و حقوق مساوی با مردان داشته باشم، اگه از طرف خانواده سرکوب نمیشدم، اون پشتیبانی و حمایتی که لازم داشتم رو هم دریافت نمیکردم.
من فرصت این رو داشتم که توی یه دایره اجتماعی قرار بگیرم که تشکیل شده از زنها و مردهایی با شخصیت محکم، مستقل و با اراده که به برابری جنسیتی معتقدن. من از این بابت بسیار تحسینشون میکنم اما اگه بخوایم بازتر به داستان نگاه کنیم، توی همین سیستم بسته و محدود هم شخصیتهایی رو میبینیم که میشه توی بحث برابری جنسیتی الگو قرارشون داد. یکیشون خانم شهیندخت مولاوردیه. از معدود مسئولینی که مخالفت خودش رو با ازدواج دختران زیر ۱۵ سال اعلام کرده، از خرید و فروش کودکان به صراحت صحبت کرده و خواستار رسیدگی شده و خواهان حضور خانومها در استادیومه. ایشون زندگی حرفهایش رو وقف حوزهٔ حقوق زنان و خشونت علیه زنان کرده و در این مورد کتابهایی هم نوشته. ضمن اینکه هیچ گاه مصلحتاندیشی باعث نشده از مواضعش کوتاه بیاد.
خانم مولاوردی آقازاده نبود و با تکیه بر توانمندیهای خودش به معاونی رئیس جمهور در امور زنان رسید. از اعضای خوب، کارآمد و پاسخگوی کابینه در این ۴ سال بود. خانم مولاوردی به دنبال برابری جنسیتی بود و این یکی از مهمترین خواستههاییه که ما توی این دوره و زمونه داریم. امیدوارم صدامون به گوش روحانی برسه و توی دولت دوازدهم، حداقل این صدای تک افتاده برامون باقی بمونه. به قول اصفهانیا: «کاچی بعضِ هیچی.»
حفاظت شده: ملیکا
هفتهی سگی
بچه که بودم چندبار شنیده بودم آبابای خدابیامرزم یه همچین چیزی به بقیه میگفت: «گردن آدم باید مثل گردن شتر باشه، حرف که میخوای بزنی اول باید هفت بار مزه مزهش کنی، بعد حرفتو بزنی.»
وقتی آدمایی که دوستشون داری رو خواسته یا ناخواسته از خودت میرنجوری، حس حقارت و کوچیکی، و اینکه انسان خوبی نیستی بهت دست میده. که درست هم هست.
هفتهٔ گذشته من خیلی از آدمایی که دوستشون دارم رو ناخواسته از خودم رنجوندم. میگم ناخواسته چون که تا قبلش حتی فکر اینکه دوستان و عزیزانم ممکنه با اون رفتارا و صحبتا ازم رنجیده بشن به ذهنمم خطور نمیکرد. اتفاقاتی که این چند وقته افتاد یادم انداخت که آدما نباید خودشونو قربانی بدونن و از قبول مسئولیت فردی سر باز بزنن. هر آدمی مسئول اعمال و رفتار خودشه و در قبال تصمیمهایی که میگیره مسئوله. وقتی من تعداد زیادی از آدمای مهم زندگیمو توی یه مدت کوتاهی از خودم رنجوندم معلومه که مقصر خودمم. نمیتونم تقصیرش رو بندازم گردن ستاره ها و افلاک.
باید یاد بگیریم که توی روابطمون سعهٔ صدر داشته باشیم، قبل از اینکه حرفی به زبون بیاریم حسابی بهش فکر کنیم و مهمتر از همه، بدونیم که روابط و دوستیها بسیار با ارزشن و به راحتی به دست نمیان که بخوایم به راحتی از دستشون بدیم که قرار باشه بعدش عذاب وجدان بگیریم.
قصد ندارم از این به بعد تحت هیچ شرایطی آدمایی که دوستشون دارم رو از خودم برنجونم. منتها باید روی رفتارم کار کنم، اخلاقای بدم رو پیدا کنم و سعی کنم کنارشون بذارم. واقعا میخوام روش کار کنم.